نویسنده: حمید عنایت



 
اگر «طبایع الاستبداد» را برگرفته از نوشته ی «الفیری» یا مونتسکیو بدانیم، کتاب دیگر کواکبی یعنی «ام القری» بیگمان محصول تفکر و اجتهاد خود اوست؛ او در این رساله از ریشه های ناتوانی و درماندگی مسلمانان و چاره های رفع آن بحث کرده است. مطالب رساله به صورت گزارش مؤتمریا کنگره بیان شده است که ظاهراً به ابتکار سید فراتی (نام مستعار کواکبی) درسال 1898/1315 درمکه برگزار شده است. برخی از محققان از جمله «لوتروپ دو شتودارت» (Lothrop de Stoddart) و «کارادو وو» (Carra de Vaux) نوشته اند که چنین کنگره ای واقعاً در آن سال در مکه تشکیل شده و کارا دو وو نیزآن را «مجمع بیداری مسلمانان» نامیده است.(1) ولی تاپی یرو این نظر را نادرست می داند و می گوید که این کنگره صرفاً نخست آنکه اتفاق نظری که هر بیست و چهار نماینده ی شرکت کننده در کنگره برسر چاره های همه ی مسائل جهان اسلامی در کتاب ازخود نشان داده اند در اوضاع و احوال جوامع اسلامی در اواخر قرن نوزدهم امکان نداشته است. دوم آنکه به فرض آنکه چنین اتفاق نظری واقعاً میان نمایندگان کشورهای اسلامی در چنان مجمعی در مکه دست داده بی گمان می بایست در کشورهای اسلامی انعکاس دامنه داری داشته باشد و حال آنکه در هیچ یک از مطبوعات و کتابهای کشورهای اسلامی آن زمان هرگز از چنین مجمعی سخنی نرفته است. سوم آنکه دستگاه استبداد و جاسوسی عثمانیان در اواخر قرن نوزدهم برگزاری چنین مجمعی را اجازه نمی داده، و چهارم آنکه یکی از نویسندگان مصری معاصر کواکبی آن کنگره را موهوم خوانده است(2)و بر این دلایل تاپی یرو ما می توانیم دلیل پنجمی بیفزاییم و آن اینکه بسیاری از عبارتهای «ام القری» عیناً از «طبایع الاستبداد» گرفته شده است، از آن جمله مطالب صفحات 28و 29و38و129 ام القری بی کم و کاست با مطالب صفحات 30و31و34 تا 36و149 «طبایع» مطابق است.(3)
به هرحال اگر کنگره ی مکه را یکسره موهوم بشمریم این عیبی بر کواکبی نیست، بلکه بر عکس از نیروی تخیل بدیع او حکایت دارد. ضمناً کواکبی نخستین نویسنده ی معاصر عرب است که مفهوم مؤتمر، یعنی کنگره، را در قاموس سیاسی زبان عرب رواج داده و از هموطنان خود بدین گونه دعوت کرده است تا به شیوه ی اروپاییان گاه گاه برای شور و تبادل نظر درباره ی مسائل مشترک خویش چنین مجامع منظمی برپا کنند.
هریک از نمایندگان کنگره مکه در «ام القری»(4) مسائل جهان اسلامی یا عرب را از دیدگاهی خاص بررسی کرده، مثلاً در مبحث علل ناتوانی مسلمانان یکی از نمایندگان فقط از ستیزه ها و اختلافهای درونی مسلمانان سخن گفته،(5) دیگری نادانی فرمانروایان را علت دانسته،(6) سومی بر محرومی مسلمانان از آزادی دریغ خورده(7) و چهارمی ضرورت رهبری درست را یادآور شده است.
ولی درپایان بحث، همگی اتفاق می کنند که تمامی این علتها به روی هم ناتوانی مسلمانان مؤثر بوده اند.
و اما در باره ی علل فساد عقاید دینی، کواکبی سخن تازه ای بر آنچه سید جمال و عبده گفته اند نیفزوده است. او نیز رواج تقلید کورکورانه و متروک شدن اجتهاد و تعقل دینی و ناتوانی از تمیز عناصر اصولی دین از عناصر غیراصولی و بدعتها و گزافه کاریهای صوفیه را در شمار این علل می داند. ولی با صراحتی بیشتر از سید جمال و عبده می گوید: «مسلمانان به نهضتی چون نهضت پروتستان درمسیحیت نیازمندند، تا اذهان آنان را از خرافات پاک کند و اسلام به خلوص اولی خود بازگرداند».(8) او مردانی چون «پطرکبیر» و «ناپلئون» و «بیسمارک» و «گاریبالدی» را می ستاید تا تأثیر رهبری درست را در اصلاح احوال ملتها آشکار کند.(9)
یکی از شرطهای اصلاح فکر دینی، به نظر کواکبی، اثبات سازگاری علم و دین است. سخنانی که او در این باره می گوید به آنچه سر سید احمدخان هندی پیش از او گفته همانند است و از زمان او تاکنون چندان بر زبان و قلم و اعظان و مبلغان اسلامی روان شده که تازگی خود را برای خواننده ی امروزی از دست داده است. خلاصه اش آنکه بسیاری از حقایقی که در روزگار ما به اختراعها و اکتشافهای اخیر اروپاییان نسبت داده می شود در خود «قرآن»به صرحات یا اشارت وجود دارد و با تأمل کافی می توان به آنها پی برد.
مثلاً «دانشمندان کشف نموده اند که ماده کون از آتش می باشد. و این معنی را «قرآن» وصف نموده در آنجا آغاز تکوین را بیان نموده فرماید: «ثم استوی الی السماء و هی دخان» [پس آهنگ نمود بر وجه استقامت به سوی آفریدن آسمان و حال آنکه آسمان دودی بود]. و نیز کشف نمودند که کاینات همیشه در حرکت مستمر می باشند و قرآن کریم فرماید: «وآیه لهم الارض المیته احییناها» [و نشانه ای که مر ایشان راست بر قدرت خدا بر بعث ایشان، زمین مرده است، یعنی خشک بی گیاه که به سبب باران زنده گردانید آن را]، تا آنکه فرموده: «کل فی فلک یسبحون» [یعنی تمامی شمس و قمر و نجوم در فلک سیر می کنند مانند ماهی درآب]- مترجم گوید دراین مقام، این آیت مبارک نیکو دلالت بر مطلب دارد که فرموده: «وتری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب»[و می بینی کوهها را و پنداری ایستاده بر حال خود، و حال آنکه آن جبال می رود و می گذرد مانند رفتن ابر به حال سرعت]. و نیزمحقق داشته اند که زمین از نظام شمسی منشعب و فتق گردیده و در قرآن فرماید: «ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما» [بدرستی که آسمانها و زمین بودند بسته و بر هم نهاده پس بازگشادیم آنها را از هم...] و باز محقق گردیده که طبقات زمین هفت است و لسان قرآن بیان فرموده که: «خلق سبع سموات طباقاً و من الارض مثلهن» [آفرید هفت آسمان مطابق یکدیگر یکی بر بالای دیگری و از زمین مانند اینها]... و همچنین قانون نر و ماده ی عموم را در نباتات کشف نمودند و در قرآن ذکر شده: «خلق الازواج کلها مما تنبت الارض» [بیافرید اجناس و انواع نر و ماده ی اشیاء را تماماً از آنچه می رویاند زمین]... و اختراع سیرکشتی و کالسکه ها با بخار و الکتریک کردند و در قرآن بعد از ذکر چارپایان و کشتیهای بادی فرماید: «وخلقنا لهم من مثله ما یرکبون»[و آفریدیم از برای ایشان از مانند جنس کشتی آنچه را که سواری کنند بر او]. و آیات بسیار دیگر که اغلب مکتشفات علم هیئت و قوانین طبیعت در آن به تحقیق پیوسته، و بر حسب قیاس گذشته مقتضی چنان باشد که سر بسیاری از آیات قرآن در آینده منکشف گردد. و خود درگروه وقت خویش می باشد، تا در هر روز و هر عصر معجزی تازه از او به ظهور و ثبوت رسد».(10)
این شیوه ی اثبات سازگاری دین و علم و یا پیشدستی دین بر علم در شناخت حقایق هستی، کار تازه ای در تاریخ فکر اسلامی یا دینهای دیگر نیست. فیلسوفان اسلامی، چون فارابی و رازی و ابن سینا و بیرونی و ابن باجه و ابن رشد، نیز کم و بیش به همین گونه می کوشیدند تا اصول دانش و حکمت یونانی را با اصول اعتقادی اسلام تطبیق کنند. ولی چنین می نماید که یک دلیل پیشرفت علوم در قرنهای آغازین تاریخ اسلامی آن بود که دانشمندان و فیلسوفان اسلامی اساساً حساب علم را از دین، یا درست تر بگوییم، از اعتقادات رایج دینی جدا می کردند، و اصراری نداشتند که حقایق و معانی علمی و فلسفی را وارد معارف دینی کنند. عامه ی مردم نیز پژوهشهای علمی وفلسفی را از لحاظ دین همچون تمایلی به آزاد فکری می پنداشتند، و به همین جهت به فیلسوفان نیز همچون طبقه ی خاصی از ملحدان و بددینان می نگریستند. رفته رفته خود فیلسوفان نیز تا حدی تسلیم چنین نظری شدند.(11) تا زمانی که این روش در میان مسلمانان رایج بود علم و دین می توانستند در کنار هم پیش روند و بی آنکه تضادی که در احکامشان پیدا می شد الزاماً راه این پیشرفت را ببندد. چنین روشی درست بر عکس روشی بود که مسیحیان قرون وسطای اروپا در پیش گرفتند؛ زیرا آنان بسیاری از عناصر دانش و حکمت یونانی، مخصوصاً مابعدالطبیعه ی ارسطویی و هیئت بطلمیوسی را به صورت ارکان معروف دین مسیح درآوردند، و همین دلیل هنگامی که علوم پس از دوره ی «رنسانس» رو به پیشرفت نهاد ناگزیر پیوند خود را اندک اندک از دین گسست.
گذشته از سازگاری علم و دین، راه دیگر پیراستن عقاید دینی از فساد، به نظر کواکبی، بازگرداندان خلافت اسلامی به قوم عرب است. او در «ام القری» حاصل بحث نمایندگان کنگره ی اسلامی را با یادآوری این بیت مبتنی خلاصه می کند که:

وانما الناس بالملوک ولا
تفلح عرب ملوکها عجم

ولی همچنان، مانند آنچه در «طبایع» گفته، معتقد است که خلافت در این حال باید فقط به رهبری کارهای دینی مسلمانان بپردازد و از دخالت در سیاست بپرهیزد.(12) اینجاست که اختلاف عقیده ی او با سیدجمال الدین آشکار می شود، زیرا در عقاید سید جمال، بستگی دین و سیاست همیشه امری مسلم می نماید. گذشته از این، کواکبی برخلاف سید جمال به روشهای تند و پیکار جویانه در سیاست باور نداشت و به مصداق آیه ی «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه»،(13) اقناع مخالفان و دشمنان را با پند و حکمت بیشتر می پسندید. تعصب قومی نیز به دیده ی او همچون تعصب دینی سخت نکوهیده بود.
با این همه پیشگامی کواکبی در دعوت عربان به جداشدن از ترکان و کوشیدن در راه یگانگی به رغم جداییهای مذهبی مایه ی آن شده است که نویسندگان معاصر عرب او را در شمار نخستین منادیان قومیت عرب بدانند.(14)

پی نوشت ها :

1. تاپی پرو، کتاب یادشده، ص7.
2. همان کتاب، ص8-10.
3. مطالب این کتاب به تقدیس اولیاء و اهمیت علمی «قرآن» و موضوعاتی از این گونه مربوط است.
4. «ام القری»، ص20.
5. همان کتاب، ص21.
6. همان کتاب، ص22.
7. همان کتاب، ص27.
8. همان کتاب، ص99 و نیزـــ کتاب محمدخلف الله، ص 19به بعد.
9. «ام القری»، ص 120، 122.
10. «طبایع الاستبداد»، ص37-40.
11. دلیسی اولیری، «انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی»، ترجمه ی احمد آرام، انتشارات دانشگاه تهران، (1342)، ص8.
12. «ام القری»، ص168.
13. سوره ی نحل، آیه ی 125.
14. آنطونیوس، «بیداری عرب»، ص98-99.
(Antonius, Arab Awakening, p 98-99)
و نیز ـــــ نصیبه، «اندیشه های قومیت عرب»، ص48.
(Hazem Nuseibeh, Ideas of Arab Nationalism; New York, 1956, p.48)
و حسن الطویل، «الفکرالدینی الاسلامی فی العالم العربی»، در کتاب یاد شده، ص 283 به بعد.

منبع: عنایت، حمید؛ (1370)، سیری در اندیشه سیاسی عرب: از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم 1389.